، تا این لحظه: 20 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

علی سفید برفی

مهمون رفتن ال اي با داداشش علي

29 ارديبهشت .دوشنبه امروز امتحانات ومدرسه علي تموم شد .علي گير داده بود كه تعطيلاتم شروع شد ميخوام برم مهموني و... از اين حرفا كه خاله هانيه عصر زنگ زد كه اولين روز تعطيل شدنشه كلي درس ومدرسه خستش كردن بياد خونه ما و با پارلا بازي كنن  .علي اصرار كرد كه ال اي رو هم ميبرم بالاخره راضي شديم واجازه داديم ال اي رو هم ببره .شب زنگ زد كه مي مونيم ال هم اينجا مي خوابه .يكم شك داشتم كه ال اي مي مونه يا نه همش فكر مي كردم نصف شب درمونو مي زنن وال اي رو با گريه وزاري ميارن ولي من سخت در اشتباه بودم چون نه تنها راحت تا صبح خوابيده بود فرداش هم تا عصر خونه ي خاله هانيه موند.اين اولين باري بود كه ال اي شب رو دور از ما مي خوابيد 30 ارديبهشت.سه...
31 ارديبهشت 1393

زردقناريهاي مامان وبابا

26 ارديبهشت .جمعه  يازده سال پيش روز تولد علي (26ارديبهشت)مثل امسال افتاده بود جمعه .دقيقه به دقيقه اونروز يادمه به نظرم خيلي زود گذشت حالا علي براي خودش مردي شده تو كارهاي خونه كمك مي كنه ،خريد ميره ،از ال اي مراقبت مي كنه و... دلت ابي تر از دريا عزيزم ،به كامت شادي دنيا عزيزم ،الهي دايما چون گل بخندي ،شب وروزت خوش وزيبا عزيزم   بعداز ظهر رفتيم مراسم اولين جمعه خواهر زاده دامادمون كه چند روز پيش  فوت كرده بود .خدارحمتش كنه چون جون بود مراسمش خيلي تو روحيمون تاثير گذاشت واومدني با هانيه ونعيمه پياده برگشتيم .تازه رسيده بوديم خونه كه نعيمه زنگ زد بياين خونه ي ما ومام از خدا خواسته رفتيم ...
30 ارديبهشت 1393

تولد

10ارديبهشت سال 1393 علي جان: هميشه لبخند بر لبانت ،عشق در قلبت ،لطف در نگاهت،محبت در چهره ات،وحق در زبانت جاري باشد. قبل از ظهر رفتيم ملاقات مامان يكي از دوستهاي دوران دبيرستانيمون خيلي ناراحت شدم مامانش با وجود اينكه ميان سال هست ولي چند ساله مريضه .خدابه همه ي مريضا شفاي عاجل بده. درسته بيست وششم ارديبهشت  تولد عليه اما چون امتحانات پايان ترمش اون موقع بود تولد علي رو دهم ارديبهشت گرفتيم كه روز تولد من وخاله نعيمه است يعني با يك تير دو نشون زديم . اينجا خاله هانيه كيك علي رو مياره وار مان هم برف شادي رو ميزنه وعليم اون گوشه معلومه با ذوق نشسته به خاله وارمان نگاه ميكنه ...
17 ارديبهشت 1393

رفتن به پارک الغدیر فتح آباد

جمعه 12 ارديبهشت  روز معلم هرسال خاله جون  مارو دعوت كرده بود دستشون درد نكنه سنگ تموم گذاشته بودن .كار دنيا برعكسه به جاي اينكه ما به مناسبت روز معلم خاله جونودعوت كنيم وسور بديم اونا مارو دعوت مي كنن . دست دايي ناصر هم درد نكنه كه بلال گرفته بود وبچه ها سر كباب كردن بلال ها كلي ذوق كردن     علي سر درست كردن كباب مثل هميشه  كمك مي كرد اينجا داره اتيش گردونو حاضر ميكنه روز خيلي خيلي خوبي بود .خداروشكر ودست خاله جون اينام درد نكنه خيلي زحمت كشيده بودن . ...
13 ارديبهشت 1393

نوروز 1393

برا تحویل سال همه کارامونو انجام داده بودیم و سر سفره ی هفت سین منتظر تحویل سال بودیم . امیدوارم سال بر خیر وبرکت وبراز شادی برای همه باشه سالی باشه که هیچ کس مریض نشه ، هیچ کس عزیزی رو از دست نده ،برا هیچ کس اتفاق بدی نیفته ،وهرکی هر مشکلی داره تو این سال به لطف خدا مشکلش حل بشه ،هرکس قرضی داره ،قرضاشو بده ، همه ی مستاجرا صاحب خونه بشن و... علی سفره هفت سینمونو چیده بود . این سبزه رو هم آنا برامون درست کرده بود . اینم گوشی هم  عیدی من وبابا به علی جانه   بعد تحویل سال با  آنا اینا خاله هانیه اینا ودایی ناصر اینا رفتیم عید دیدنی خونه خاله ی من . روز اول فروردین هم رفتیم خونه ی مامان بزرگ علی (مامان بابا ...
1 ارديبهشت 1393

سیزده بدر سال 1393

امسال برا سیزده بدر باآنا اینا و خاله ها رفتیم مره خونی سرد رود حدود ساعت دوازده رسیدیم . علی خیلی زود چند تا دوست پیدا کرد و با هم مسابقه ی طناب کشی گذاشتن .   اینجام ال آی در حال کمک به علی هستش   واینجا در حال تشویق داداش علی چه احساساتی به خرج می ده     مره خونی  منظره ی زیبایی داشت که خاله هانیه جلوی آبشارش  چند تا عکس از علی گرفت .     اینم اضافه کنم علی مثل همیشه مثل یک مرد بهمون کمک کرد از شستن ظرف گرفته تا درست کردن ناهار     ساعت هشت ونیم هم رسیدیم خونه .خدارو واقعا شکر می کنم که امسال ...
1 ارديبهشت 1393
1